پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
پر گو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه گو، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، ژاژخا، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز، اَفسانِه گو
کنایت از پرگوی و بی صرفه گوی است. (از آنندراج). بسیارگو و بدزبان. (انجمن آرا). اوسق. (منتهی الارب). بسیارگو و پوچ گو و هرزه چانه و بدزبان. (برهان). رجوع به فراخ دهان شود
کنایت از پرگوی و بی صرفه گوی است. (از آنندراج). بسیارگو و بدزبان. (انجمن آرا). اوسق. (منتهی الارب). بسیارگو و پوچ گو و هرزه چانه و بدزبان. (برهان). رجوع به فراخ دهان شود
سالی که در آن غلات و اجناس بکثرت پیدا شود. (آنندراج). مقابل تنگ سال. (یادداشت بخط مؤلف) : چون جو راست برآید وهموار، دلیل کند که آن سال فراخ سال بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگسال بود. (نوروزنامۀ خیام)
سالی که در آن غلات و اجناس بکثرت پیدا شود. (آنندراج). مقابل تنگ سال. (یادداشت بخط مؤلف) : چون جو راست برآید وهموار، دلیل کند که آن سال فراخ سال بود و چون پیچیده و ناهموار برآید تنگسال بود. (نوروزنامۀ خیام)
اتساع. (مصادر اللغۀ زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج). انفساح. اندماج. (تاج المصادر بیهقی) ، آسان شدن کار: بر اهل خراسان فراخ شد کار امروز که ابلیس میزبان است. ناصرخسرو. رجوع به فراخ شود
اتساع. (مصادر اللغۀ زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج). انفساح. اندماج. (تاج المصادر بیهقی) ، آسان شدن کار: بر اهل خراسان فراخ شد کار امروز که ابلیس میزبان است. ناصرخسرو. رجوع به فراخ شود